NFTها، روشی جدید برای ارزشگذاری داراییهای دیجیتال منحصربهفردی هستند که برای نمایش اشکال مختلف هنر، موسیقی، بازی و… کاربرد دارند، در این مقاله، به بررسی مزایای این توکنهای غیرقابل تعویض و اینکه چرا آنها آنقدرها هم که خیال میکنید، احمقانه نیستند، میپردازیم.
«این روزها مردم هر مزخرفی را ارزشگذاری میکنند»؛ این جملهای است که بسیاری از منتقدان NFTها، زیاد به کار میبرند؛ اما آیا NFTها واقعاً اینقدر احمقانه هستند؟ واقعیت این است که NFTها بهخودیخود مضحک نیستند، اما هیاهوی بیش از حد پیرامونشان، آن هم در اقتصاد نابرابر جهان امروز، شاید موجب دلواپسی برخی باشد. پیشتر در مقالههای معرفی NFT و راه های کسب درآمد از NFTها، با این داراییهای دیجیتال و کاربردشان به طور کامل آشنا شدیم، حال در این مقاله از بیت پین، قصد داریم برای درک بیشتر، مفهوم NFT را زیرورو کرده و بررسی کنیم که چرا NFTها آنقدرها هم که خیال میکنید، احمقانه نیستند.
تعریف NFT در ویکیپدیا چیست؟
در ویکیپدیا، NFT یا همان توکن غیرقابل تعویض، اینگونه تعریف شده است:
توکن غیر قابل تعویض (NFT) واحدی از دادههای ذخیره شده در دفتر کل دیجیتالی به نام بلاک چین است که گواهی میکند آن دارایی دیجیتال، منحصربهفرد بوده و بنابراین قابل تعویض نیست. شما میتوانید عکس، فیلم، صدا و انواع دیگر فایلهای دیجیتال را به NFT تبدیل کنید؛ اما دسترسی به هر کپی از فایل اصلی، تنها به خریدار NFT محدود نمیشود. NFTها روی بلاک چینها ردیابی میشوند و مدرکی مبنی بر مالکیت به مالک ارائه میدهند که جدای از کپیرایت است.
شرح مفهوم NFT
اوایل سال ۲۰۲۱، رسانههای خبری شروع به انتشار گزارشهایی از پدیدهای عجیب در دنیای هنر کردند. برخی از هنرمندان به جای فروش نقاشیهای فیزیکی، فایلهای دیجیتالی این نقاشیها را با مبالغی حیرتانگیز و گزاف به فروش میرساندند. یک فایل JPG از اثر هنرمند دیجیتالی با نام کاربری Beeple در پلتفرم ایکس (همان توییتر سابق) در حراجی کریستیز (Christie’s) به قیمت ۶۹ میلیون دلار فروخته شد. تصویری پیکسلی از مردی که پیپ میکشد، به قیمت بیش از ۷ میلیون دلار به فروش رسید. این آثار، در قالب آنچه «توکنهای غیرقابل تعویض» یا NFT نامیده میشوند، به فروش میرسند، به این معنی که فروش اثر در دفتر دیجیتالی امنی ثبت میشود و خریداران هم گواهی اثبات دائمی «مالکیت» دریافت میکنند.
البته این روند، تنها به آثار هنری محدود نمیشد، جک دورسی، مدیرعامل وقت شبکه اجتماعی ایکس، اولین توییت خود را بهعنوان NFT، با قیمتی بیش از ۲٫۹ میلیون دلار به فروش رساند. یا یکی از نویسندگان نیویورکتایمز، موفق شد نوشته خود را در قالب NFT و به قیمت ۵۶۰ هزار دلار، بفروشد. ایلان ماسک، مدیرعامل تسلا هم توییتی حاوی آهنگ تکنو در مورد NFTها را منتشر کرد و قبل از اینکه حتی اعلام کند، تصمیم به فروش آن بهعنوان توکن غیرقابل تعویض ندارد، قیمت پیشنهادی به ۱٫۱ میلیون دلار رسید.
از آن زمان تا به امروز، دنیا عجیبتر شده، ظاهراً مردم صدها هزار دلار یا حتی میلیونها دلار میپردازند تا نقاشی کارتونی سفارشی خاصی از یک میمون را بهعنوان تصویر پروفایل خود در حساب رسانههای اجتماعیشان قرار دهند. برای مثال، چند وقت پیش، قایقی تفریحی و شبیهسازیشدهای از یک بازی کامپیوتری به قیمت ۶۵۰ هزار دلار فروخته شد؛ البته نه یک قایق بادبانی واقعی، بلکه تصویری سهبعدی از یک قایق بادبانی!
چرا واقعاً؟ چرا برخی تنها برای تصویر دیجیتالی مردی که پیپ میکشد، اینقدر هزینه میکنند؟ خب اسکرینشات گرفتن از تصویر هم همان کار را میکند. دقیقاً همان اثری که به قیمت ۶۹ میلیون دلار در حراجی کریستیز فروخته شد، به صورت رایگان در اینترنت قابلمشاهده است. چه منطقی پشت پرداخت این مبالغ نجومی است؟ آیا NFT نوعی اختلال منحصر به زمان ما است؟
خیر، درواقع آنچه در ابتدا ممکن است نوعی حماقت منحصربهفرد به نظر برسد، ادامه جریانی است که از زمانهای خیلی گذشته شروع شده و حالا با کمی چاشنی فناوری در هم آمیخته است. بزرگترها حتماً خاطرشان هست، زمانی بود که کارتهایی با تصاویر ماشینهای خارجی (با سرعت و اسب بخار و…) یا بازیکنهای فوتبالی (با تعداد گلها و سن و تیم و…) در ایران بسیار محبوب بودند و بابت خریدشان پول پرداخت میکردیم.
این داستان در خارج از کشور، برای کارتهای پوکمون (Pokemon) هم صادق بود و کارتهایی که پوکمونهای کمیاب روی آنها وجود داشت به قیمتهای بالایی به فروش میرسیدند (حتی نادرترین آنها به قیمت ۲۰۰ هزار دلار فروخته شد). کارتهای پوکمون، از منظر ارزشگذاری، فوقالعاده احمقانه بودند؛ تکه کاغذی که نقاشی هیولایی ساختگی روی آن وجود داشت و به نظر میرسید که مردم بیشتر به جمعآوری آنها اهمیت میدهند تا بازی کردن با خود کارتها!
در مورد عروسکهای Beanie Babies، دیگر حتی خبری از بازی و سرگرمی نبود؛ آنها، عروسکهایی شبیه به حیوانات مختلف بودند که در چین تولید میشدند و بزرگترها هم هزاران دلار برای کمیابترینهایشان پرداخت میکردند؛ البته تا قبل از اینکه همه علاقهشان را به این عروسکها از دست بدهند و سراغ ترند بعدی بروند! پس از فروکش کردن تب خرید این عروسکها، دیگر خبری از آن قیمتهای نجومی نبود. (هنرپیشهای ۱۰۰ هزار دلار برای یکی از عروسکهای Beanie Babies هزینه کرد، به این امید که سرمایهگذاریاش بتواند بودجه تحصیلات دانشگاهی بچههایش را تأمین کند، اما متأسفانه سرمایهاش بر باد رفت.)
بیایید صادق باشیم، ما به دیوانگیها عادت کردهایم، دلیلش هم واضح است: ارزشگذاری در بازار، امری ذهنی است. طبق نظریه ذهنی ارزش، ارزش یک کالا نه با ویژگی ذاتی آن کالا، نه با میزان کار لازم برای تولید آن، بلکه بر اساس اهمیتی که فرد کنشگر، در راستای دستیابی به اهداف خود به کمک آن کالا، برای آن قائل است، تعیین میشود: زمانی که همه در مدرسه نوعی کفش ورزشی خاص را میپوشند، پس پدر مادرها هم مجبورند همان کفش را برای فرزندشان تهیه کنند، صرفنظر از اینکه آیا این تصمیم، مستقلاً و بدون تأثیر از محیط گرفته شده است یا خیر!
ارزش یک کالا، بر اساس اهمیتی که فرد کنشگر برای دستیابی به اهداف خود، برای آن قائل است، تعیین میشود! نه با ویژگی ذاتی آن کالا یا میزان کار لازم برای تولید آن!
کودکی را در نظر بگیرید که در جستجوی کارت پوکمونی کمیاب، بدون هیچ علاقهای به بازی کردن با کارتها، جعبهای از آنها را خریده و سر آخر هم با پیدا نکردن کارت دلخواه خود در میان کارتهای موجود در جعبه، سرخورده و ناامید شده است.
چرا آن کودک که هیچ علاقهای هم به پوکمون نداشته، برای مدت کوتاهی به خرید کارتی خاصی علاقهمند شده است؟ خب، چون کلکسیون داشتن و جمعآوری آیتمها و کارتها هم خودش نوعی بازی و سرگرمی است و آن کودک هم نمیخواسته از همسالان خود عقب بماند. به همین دلیل، حتی برای یک بار هم که شده، مقدار کمی پول برای شرکت در این بازی هزینه کرده است، درحالیکه دوستانش، بهخصوص آن پولدارترها، خیلی بیشتر برای جمعآوری کارتها پوکمون پول به باد دادند.
روند جمعآوری NFT، همین بازی بهظاهر احمقانه را به قلمرو دیجیتال منتقل میکند؛ درواقع، خرید NFT، تفاوت چندانی با جمعآوری کارتهای پوکمون ندارد. شاید بگویید که تصویری دیجیتال، کمتر از عروسکهای فیزیکی Beanie Babies، واقعی است؛ این حرف تا حدودی درست است، اما باید بپذیریم که در هر دو مورد، ارزشی که به مالکیت و داشتن آن آیتم نسبت داده میشود، درواقع روانی و ذهنی بوده و ذاتی نیست!
عروسکهای Beanie Baby تا زمانی ارزش بازاری دارند که برخی از مردم مایلاند برایشان پول بپردازند، اما بهمحض اینکه دیگر تمایلی برای خریدشان وجود ندارد، بیارزش خواهند شد. در مورد NFTها هم همین موضوع صادق است، تصویری دیجیتالی از یک میمون، درست مانند یک گونی لوبیا در دنیای واقعی، قابل ارزشگذاری است.
شاید با پافشاری بسیار بتوانید اینگونه استدلال کنید که NFTها کمی احمقانهتر از کارتهای پوکمون هستند، بههرحال، کارت پوکمون، شی فیزیکی است و تا زمانی که شما آن را داشته باشید، فرد دیگری مالک آن نیست. مالکیت آن کارت با شما است و در تعریف سنتی حق مالکیت خصوصی، با این مالکیت، هیچ فرد دیگری نمیتواند از آن کارت استفاده کند.
اگر شخصی به شما ساندویچی بفروشد، شما مالکیت انحصاری آن ساندویچ را در اختیار دارید؛ چه آن ساندویچ را بخورید، چه نخورید، هیچ فرد دیگری نمیتواند حتی به آن یک گاز هم بزند. اگر تابلوی اورجینال خوان میرو را به شما بفروشم، نقاشی فیزیکی منحصراً مال شما است، اگر کسی بخواهد خانه شما را از شما بگیرد، پلیس جلوی او را خواهد گرفت.
اما داستان NFTها، خیلی متفاوت است! شما حتی نمیتوانید کپیرایت تصویری را که خریداری کردهاید، داشته باشید و اساساً فقط بابت ثبت نامی در دفتر کل، برای «مالک» بودن پول پرداخت میکنید، بدون اینکه مشخص باشد «مالکیت» در این زمینه، واقعاً به چه معنا است. شما نمیتوانید با پلیس تماس بگیرید و بخواهید که از کپی کردن یا استفاده از NFT شما جلوگیری کند. آیا تنها ثبت کردن نامتان بهعنوان مالکِ تصویری دیجیتالی که ممکن است بهراحتی و بدون پرداخت حق نشر به شما، بازتولید شود، ارزش پرداخت پول را دارد؟ واقعاً خریداران توکنهای غیرقابل تعویض، به دنبال چه دستاوردی هستند؟
خریداران NFTها، درواقع احساس مالکیت را میخرند، همان حسی که وقتی سیارک یا زمینی را در مریخ یا حتی در دنیاهای مجازی در متاورس میخرید، دارید، اما خب هرگز نمیتوانید آن را توسعه دهید. احساس میکنید که آن NFT مال شما است و اگر دیگران هم مشتاق باشند که بدانند آن NFT به چه شخصی تعلق دارد، آنگاه شما معروف میشوید.
برای مثال، تابلویی را تصور کنید که در موزهای نگهداری میشود؛ اما از نظر فنی متعلق به کلکسیونری خصوصی است. فرض کنید شخصی که نقاشی را کشیده، این شرط را برای خرید آن گذاشته باشد که صرفنظر از اینکه مالک آن چه شخصی است، همیشه باید در موزه نگهداری شود.
پس مالک آن نقاشی شدن، در عمل کمی بیشتر از تنها داشتن برچسب نامتان زیر تابلوی نقاشی و دیده شدن بهعنوان «مالک» است. شاید تعجب کنید که چرا شخصی باید برای این کار پول، خرج کند، واقعیت این است که او به جای خود نقاشی، شناخت اجتماعی میخرد. مصرفگرایی خودنمایانه یا مصرفگرایی به قصد تمایز (Conspicuos Consumtion) که در آن فرد، کالا یا خدمات لوکسی را بهمنظور بهرخکشیدن قدرت اقتصادی یا نشاندادن منزلت اجتماعی بالاتر، با هدف ایجاد مرزبندی با دیگران یا یادآوری به خود خریداری میکند.
علاوه بر این، امکانپذیر بودن تکثیر یک اثر، نخریدن اصل آن را توجیه نمیکند؛ مردم برای اصالت ارزش قائل بوده و خواهان آثار هنری اصیل هستند، حتی اگر از انواع فیکشان قابل تشخیص نباشند! شاید امکان تولید کارت پوکمون در چاپخانهای خوب وجود داشته باشد، اما این کارتها جعلی تلقی میشوند، چرا که توسط شرکت پوکمون تولید نشدهاند.
افرادی که امروز متوجه میشوند، الماسهای گردنبندشان تقلبی است، فردا هم همان گردنبندی را دارند که امروز به گردن آویختهاند، اما پس از آگاه شدن از تقلبی بودن جواهرات خود، دیگر نمیتوانند به همان شکل قبل به آن الماسها نگاه کنند، چرا که به کیفیت «واقعی» بودن، اهمیت میدهند؛ اما این ارزشگذاری، مانند لباس بازی لیونل مسی در فلان تیم یا کفش ورزشی کریستیانو رونالدو، کاملاً ذهنی و روانی است.
به همین ترتیب، افرادی که آواتارهای میمون «knockoff» را خریدهاند، فقط خودشان میدانند که مالک این آواتارها هستند و افرادی هم که برای کالایی «واقعی» پول پرداخت کردهاند، فقط خودشان میدانند که آن کالا، اصل است.
دلایل زیادی برای خرید NFT وجود دارد که شاید برای خیلیها قابلدرک نباشد و خرید این توکنهای غیرقابل تعویض را پول دور ریختن بدانند. اما اگر واقعگرا باشیم میبینیم که در دنیای امروز همین NFTها، کالاهای بهظاهر خُرد و بیارزش را به سرمایههایی میلیونی تبدیل کرده و ارزشی مستقل از ارزش واقعیشان برای آنها تعریف میکنند.
البته همین موضوع درمورد برخی کالاهای فیزیکی هم صدق میکند، تسلا تا حدی به دلیل کیفیتش بهعنوان ماشین الکتریکی، اما تا حدی هم به این دلیل که یک تسلا است، فروخته میشود و داشتن آن انگار فرش قرمزی است برای ورود به جامعه افراد با موقعیتهای برتر! تا زمانی که مردم به دنبال یافتن معنا در زندگی خود هستند، همیشه بازاری هم برای خرید این معنا وجود دارد؛ چه موقعیت باشد، چه همرنگ جماعت شدن، چه کلکسیونر بودن!
برای ثروتمندان نسل جدید، جمعآوری نقاشیهای آنلاین از پنگوئنها یا میمونها، مشابه همان جمعآوری ماشینها یا نقاشیهای کلاسیک در نسلهای قبلی است. در آن زمان هم کلکسیونرها، کالاها را بهخاطر خود کالاها جمعآوری نمیکردند. بسیاری از کلکسیونرهای خودرو، سوار ماشینها نمیشدند، کلکسیونرهای تمبر، آن تمبرها را روی پاکتهای پست نمیچسباندند؛ کالکتورهای عروسکهای Beanie Babies، بچه نبودند و کالکتورهای آثار هنری هم واقعاً قدر هنر را نمیدانستند. پس چرا NFT جمعآوری نکنیم؟ یکی از بنیانگذاران باشگاههای NFT بهصراحت به نیویورکتایمز گفت:
من برای توصیف NFT برای اعضای خانواده و دوستانم، اینطور استدلال میکنم که مردم لباس فاخر یا ساعت رولکس میخرند تا به همه نشان دهند که ثروتمند هستند، اما این لباسها و ساعتها ممکن است جعلی باشند؛ در دنیای NFT، جعل معنایی ندارد.
خب احتمالاً بگویید که NFTها را هم میتوان جعل کرد، اما نکته اینجاست که خود NFT کارها، NFTهای واقعی را از انواع غیرواقعی آنها تشخیص میدهند و راههای آسانتری برای شناسایی افراد متقلب نسبت به آنهایی که رولکس فیک میخرند، دارند و باید این را هم اضافه کنم که تنها با خرید NFT است که میتوان سلسلهمراتب شناسایی شدن توسط افراد بالادست را طی کرد؛ آواتار کارتونی منحصربهفرد برای میلیاردرهای دنیای کریپتو، همان نقش کراوات را برای ثروتمندان قدیمی ایفا میکند.
عنصر مهم دیگر در اینجا، حدس و گمان است. گاهی اوقات مردم کالایی را میخرند؛ نه به این دلیل که خودشان آن را میخواهند، بلکه به این دلیل که فکر میکنند دیگران آن را میخواهند یا میتوان دیگران را وادار کرد که آن را بخواهند. بسیاری از مردم عروسکهای Beanie Babies را خریدند نه به این دلیل که خودشان آنها را دوست داشتند یا میخواستند عروسکی کمیاب و خاص را نوازش کنند و برایشان ارزش قائل شوند، بلکه به این دلیل که دیدند مردم دیوانهوار آنها را میخرند و میخواستند از قافله عقب نمانند.
شما در هر شرایطی میتوانید قمار کنید؛ اگر بخواهید، میتوانید مونوپولی را با پول واقعی بازی کنید، پس به طور مشابه، اگر بخواهید، میتوانید به جامعهای فانتزی بپیوندید که در آن مردم مالکیت قایق تفریحی خیالی را ارزشمند میدانند، خب، این هم مانند مونوپولی!
کاربردهای NFT
حال که با مفهوم NFT به طور کامل آشنا شدیم و متوجه شدیم که چرا برخی این داراییهای دیجیتالی را احمقانه میدانند، بیایید روی کاربردهای مفید آنها تمرکز کنیم و ببینیم که NFTها چگونه میتوانند (تا حدودی) زندگی ما را در سال ۲۰۲۳ و پس از آن بهبود بخشند. ما موارد کاربرد NFTها را به پنج قابلیت زیر محدود کردیم:
بازآفرینی قراردادهای اجتماعی
فکر کنم همه با این گزاره که ویروس کووید-۱۹، از اسفند ۱۳۹۸ برای مدت دو سال زندگی اجتماعی همه ما را نابود کرد، موافق باشیم؛ کلاسهای درس حضوری به مجازی تبدیل شدند، رویدادهای کاری هم همینطور، نوشیدن قهوه در کافه یا غذا در رستوران هم جای خود را به سفارشهای آنلاین دادند. این اتفاقات ضربه سختی به قشر جوان جامعه وارد کرد، بهخصوص جوانانی که قبل از شروع پاندمیک هم وضعیت چندان خوبی نداشتند، بسیاری از آنها به شبکههای اجتماعی و جوامع مجازی روی آوردند؛ فضایی که ناشناس بودن به تساوی حقوقشان کمک میکرد، اما به تضعیف ابعاد انسانی دامن میزد.
آزار رساندن به کسی که نمیبینید یا نمیشناسید، آسان است و قراردادهای اجتماعی موجود هم ضعیفتر از آن بودند تا حریم خصوصی هویتهای فردی را تأمین کنند. جوامع NFT، جایگزینی سالم برای این موضوع ارائه میدهند؛ هر مجموعه NFT(مانند Lazy Lions یا Bored Apes Yacht Club و Wall St Bulls) طرفداران خاص خود را دارند که در کانالهای دیسکورد (Discord) دور هم جمع شده و درباره هر مسئلهای، از نقش بلاک چین اتریوم در هنر گرفته تا جامعه، فناوری، بازار سهام و … بحث میکنند. این افراد در یک کلام، به یک جامعه تعلق دارند، آنچه که برای بسیاری، ضرورت است.
در این جوامع، NFTها دو کارکرد فراتر از معاملات مالیِ صرف دارند؛ در درجه اول، NFTها بهعنوان وجه مشترکی برای اعضای جامعه شناخته میشود و همچنین میتوانند سهام رأیدهی را چه به صورت رسمی، چه غیررسمی، نمایندگی کنند. این موضوع به تمام شرکتکنندگان در بحثها، حق حضوری میدهد که ممکن است در دنیای واقعی از آن برخوردار نباشند.
NFTها برای هزاران نفری که واقعاً به آن نیاز دارند، احساس تعلق ایجاد میکنند؛ این اتفاق به نفع جهان است و ثابت میکند که ما واقعاً در یک جامعه زندگی میکنیم؛ کاری که نظام سرمایهداری لجامگسیخته از انجامش ناتوان است.
ساخت مالتی ورس برای برندها
صحبت از نظام سرمایهداری لجامگسیخته شد؛ NFTها این امکان را برای شرکتها فراهم میکنند تا برای رقابت با رؤیاهای دنیای مارول، جهانهای موازی و چندگانه وسیعی ایجاد کنند. به لطف زنجیره بلوکی و کمی جادوی کدنویسی، JPEG هایی که مسخرهشان کنیم، میتوانند ارزش کاربردی فراتر از وجودشان داشته باشند. این توکنهای غیرقابل تعویض به برندها کمک میکنند تا برای خود متاورس ایجاد کنند. برای مثال، برند نایکی را در نظر بگیرید: برندی که شرکت فناوری نیست و محصولات فیزیکی به فروش میرساند.
زمانی که شما از برند نایکی، محصولی میخرید، توکنی منحصربهفرد و غیرقابل تعویض دریافت میکنید که میتوانید از آن برای ورود به برنامهای مشخص استفاده کنید. این توکن یکبارمصرفِ تعریفشده روی بلاک چین، به شما اجازه میدهد تا برای مثال تعدادی از محصولات لیمیتد ادیشن (نسخههای محدود) برند نایکی را خریداری کنید. اگر طرفدار ورزش دومیدانی بوده و به تماشای مسابقات جهانی این ورزش علاقه داشته باشید، میتوانید از مچبند نایکی خود برای انتخاب صندلیهای بهتر در ورزشگاهها استفاده کنید.
اگر GIF ورزشکار موردعلاقه خود را به صورت NFT بخرید، میتوانید در صورت برندهشدنِ آن ورزشکار در مسابقهای، GIF را به ارزشی بالاتر دوباره به فروش برسانید. در تمام این مدت، علاوه بر افزایش ارزش وفاداری به برند، به چرخش بازار هم کمک میشود. درواقع، ترکیبپذیری که NFTها برای شرکتها به ارمغان میآورند، مفهومی بسیار قدرتمند است؛ قانون گال (Gall) بیان میکند که سیستمهای پیچیده موفق، از سیستمهای ساده تکامل پیدا کردهاند و بهاینترتیب، همین تصاویر احمقانه اینترنتیِ امروز، مبنایی خواهند شد که شرکتها بتوانند بر اساس آنها در آینده، امپراتوری به راه بیندازند.
تأمین مالی سرمایهگذاریهای جدید
همانطور که پیشتر اشاره کردیم، NFT ها میتوانند برای اعضای جامعه ارزش احساسی بیافرینند یا بسته به آخرین ارزش معاملاتی خود، ارزشمند باشند. با در نظر گرفتن این موضوع، تصور کارآفرینانی که از توکنهای غیرقابل تعویض برای جمعآوری سرمایه برای سرمایهگذاریهای آینده خود استفاده میکنند، آسان است. مطمئناً، آنها همیشه این امکان را دارند تا با روشهایی پروژههای خود را تأمین مالی کرده و به افرادی که کمک مالی میکنند، پاداش بدهند، اما این پاداشها برای اهداکنندگان محدود بوده و با گذشت زمان هم ارزششان تغییر نمیکند.
کارآفرینان میتوانند با صدور توکنهای منحصربهفرد و اهدای آنها به کاربران اولیه، دسترسی به عملکردهای خاصی را برای آنها فراهم کنند. بهاینترتیب، با موفقیت پروژه و ارزشمندتر شدن این توکنها، صاحبانشان هم سودآوری بیشتری خواهند داشت. ماهیت NFTها همچنین تضمین میکند که طرفداران اولیه پروژه، در سالهای آینده از بهروزرسانیها بهرهمند شوند.
از بسیاری جهات، این روش، ترکیبی است بین تأمین مالی جمعی پروژه و انتشار سهام در بازارهای خصوصی یا عمومی. شما از سرمایهگذارانی که درصدی از سود آینده را درخواست میکنند، بودجه دریافت کرده و جامعهای ایجاد میکنید که برای موفقیت شما سرمایهگذاری کرده و حامیان شما هستند؛ با این کار میتوانید انباشت ثروت و گردش آن تنها بین چند نفر را کاهش دهید.
بازتعریف مفهوم مالکیت
شما میتوانید امروز ماشینی را به قیمت ۳۰ هزار دلار بخرید و یک سال بعد آن را به قیمت ۲۲ هزار دلار به شخصی که خودش آن را بعدتر با ۱۵ هزار دلار معامله میکند، دوباره بفروشید. در این چرخه ممکن است به لطف قراردادهای هوشمندی که توکنها را ردیابی میکنند، درصد کمی از فروش دوم دریافت کنید.
این کاربرد، سؤالهای مهمتری را مطرح میکند: مالکیت در سال ۲۰۳۰ به چه معنا خواهد بود؟ آیا میتوان مالکیت بسیار جزئی دارایی را برای مدتی طولانی حفظ کرد؟ آیا میتوان مالک مفهومِ شیئی بود؟ شاید مفهوم NFT را برای داراییهای فیزیکی مانند تصاویر و کلیپهای ویدئویی مسخره کنیم، اما چه اتفاقی میافتد وقتی توکنها را بدون هیچ مبنایی در واقعیت و به صورت انتزاعی، ایجاد میکنیم؟ قوانین مالکیت معنوی چگونه اجرا میشوند؟
مفهوم تراژدی منابع مشترک بیان میکند که مصرف بیش از حد، به تمام افراد جامعه آسیب میزند؛ این مفهوم به وضعیتی اطلاق میشود که در آن افراد با دسترسی به منبعی مشترک و عمومی به نفع خود عمل کرده و در نهایت منبع را تخلیه میکنند؛ این نظریه اقتصادی اولین بار در سال ۱۸۳۳ توسط نویسنده بریتانیایی ویلیام فورستر لوید مطرح شد. برای معرفی مصداقی برای تراژدی منابع مشترک، میتوان به صید بیرویه که ذخایر ماهی جهانی را از بین میبرد، اشاره کرد.
نیاز به دستاوردهای اقتصادی، ماهیگیران را به صید بیشتر از آنچه که اکوسیستمهای آبی میتوانند جایگزین کنند، سوق میدهد، در نتیجه منابع دریایی را که برای امرارمعاش به آنها وابسته هستند، از بین میرود. آیا NFT ها میتوانند با اضافهکردن مفهوم کمیاببودن به داراییها، احترام به مالکیت را تضمین کرده و درعینحال هم آزادی ذاتی اینترنت را ارج نهند؟ سؤالات زیادی برای مطرح کردن وجود دارد که در گذشته، قوانینی برای آنها وضع نشده است؛ بااینحال، با اطمینان میتوان گفت که در آینده، قراردادها باید تمامی این ایدهها را در نظر بگیرند.
ایجاد ارزشهای لذتگرایانه در دنیایی که فاقد آن است
در پایان، باز برمیگردیم به بحث ابتدایی مقاله، چرا نمیتوانیم تصویری احمقانه را دوست داشته باشیم؟ چرا نمیتوانیم از داشتن آن، بهعنوان قطعهای تاریخی در اینترنت لذت ببریم؟ چه اشکالی دارد؟ دنیای دیجیتالی و مجازی با تمام شکوهش، همیشه فاقد شاخصسازی بیوگرافیک یا همان راهی برای دیدن تاریخچه کامل دارایی دیجیتال بوده؛ اما تاریخ، از چشم تمام بینندگانش، ارزشمند است. بهاینترتیب، NFTها ارزش لذتگرایانه ایجاد میکنند: داشتن هر کدام از آنها، باعث ایجاد لذت به خاطر داشتنِ خود آن NFT میشود.
طرفداران قطعههای هنری یا موسیقی ممکن است مایل باشند برای مالکیت توکنی، هزینه زیادی بپردازند و با این کار به آن توکن ارزش ببخشند؛ درحالیکه آن فایل رایگان و در دسترس باقی میماند. اصلاً چرا کالکتورها باید بخواهند دسترسی به دارایی که دوست دارند را محدود کنند؟ این نوع ارزشگذاری، بدان معناست که تولیدکنندگان محتوا میتوانند از آثار خود درآمدزایی داشته باشند، دسترسی اینترنتی رایگان باقی میماند، اما ایرادی ندارد که کمی چاشنی شادی و لذت به آن اضافه کنیم.
گفتار پایانی
در پایان این مقاله باید بگوییم که NFT ها شاید کمی احمقانه به نظر برسند، اما واقعیت این است که این توکنهای غیرقابل تعویض، آنقدر احمقانه نیستند که مخالفانشان دوست دارند شما باور کنید. فناوری زیربنای آنها جذاب است و بدون شک دنیا را تغییر خواهد داد. ما هنوز در مراحل اولیه هایپ NFTها هستیم و بهتر است با تمسخر آنها، آنچه ممکن است درنهایت، آینده همه ما را تحتتأثیر قرار دهد را نفی نکنیم و اجازه ندهیم تا نظرات برخی، جلوی قضاوت منطقی ما را بگیرند.